میگذرد این زمان بی امان به مثل بادی در گذر می شتابد به سوی ناکجاباد باز با خود سخن میگوید این من یک تک درخت گمشده در میان هجوم محو یک حرف به اسم زندگی اما با حکمی پر از تحمیل و بی عدالتی اینروزها دیگر دور شده است از من از خودی نه انچنان دور و محو گم شده ای دارم گم کرده ام یک من گر پیدا شود جایزه دارد جایزه اش یک لبخند
.........................................................................
این روزها کمرنگ شده ام مثل یک ماژیک کم و بی رنگ شده ام حس میکنم مغرور شده ام به خود میبالم و بد شده ام این روزها از خود دور شده ام از این لحظه قسم میخورم به خود برگردم بس است هرچقد بچه شده ام بس است انقد بیخود شده ام این روزها میگذرد میگذرد این روزها در میان هزاران جمع بتی سرد شده ام این روزها مغرور شده ام از خود بیخود شده ام اینروزها میگذرد اما دوستانی که هرروز دور میشوند تکلیفشان چه میشود اینروزها میگذرد و من باز عوض میشوم باز پیله خود را شکافته و بزرگ میشوم باز این پیله را شکافته و بزرگ میشوم
وبلاگ شخصی ...برچسب : نویسنده : fattah009o بازدید : 180